مجاهدت در راه دين
مجاهدت در راه دين
تعريف مجاهدت
سعي و کوشش
جديت در سير و سلوک
آخرت بدون مجاهدت به دست نيايد
کوشش، شرط لازم اما ناکافي
از رنج، کسي به گنج وصلت ( 7) نرسيد
وين طرفه که بي رنج، کس آن گنج نديد
هرکس که دويد، گور ( 8) نگرفت به دشت
ليکن نگرفت گور جز آنکه دويد ( 9)
دوام مجاهدت
غنيمت دانستن وقت
هرکه قدر نقد وقت خود شناخت
بر فراز آسمان مرکب بتاخت
و آن که غافل زيست از ادراک وقت
غافل جاهل بود برگشته بخت ( 13)
توصيه: تمامي عمر و زندگاني گرامي را صرف رسيدن به خواسته ها و مقاصد پايدار کن و به جز کسب کمال به چيزي مپرداز تا از اصحاب اليمين ( 14) باشي، نه از اصحاب الشمال ( 15) و از مقربان ( 16) شوي، نه از مخلّفان ( 17) و از نزديکان و آشنايان، نه از دوران و بيگانگان؛ و از آزادگان، نه از گرفتاران.
اين چنين عمر عزيز بي بها
مي دهي اش بي عوض هردم چرا!؟!
غبن ( 18) نايد مر تو را اي مرد کار؟
گل دهي از دست و بستاني توخار؟!
بي شمار و بي حد و بي عد ( 19) شود
عمر ده روزه که در طاعت رود ( 20)
سخت کوشي اخروي
آدمي زاده طرفه معجوني ( 23) است
کز فرشته سرشته وز حيوان
گر کند ميل اين، شود به از اين
ور کند ميل آن، شود کم از ان ( 24)
کاشتن براي آخرت
تلاش به جاي مريد و مرادي
شبلي ( 26) آنکه که شد درين ره صيد
بود روزي به نزد پير، جنيد
ديده ها کرده بر دو رخ چو دو جوي
يا مرادي و يا مرادي گوي ( 27)
پير گفتش خموش باش خموش
بر ره او برو، سخن مفروش
بر در او سخن فروشي نيست
در رهش بهتر از خموشي نيست
بگذر از قال و حال ( 28) پيش آور
قال قيد است، زو سبک بگذر( 29)
آن کساني که بسته حالند
بر گذشته زقيل و از قالند( 30)
در مناجات بي زبانان آي
هرچه خواهي بگو و لب مگشاي
بگذر از قال و گفته هاي محال
ذره اي صدق بهتر از صد قال
گر مراد تو اوست خود داند
پس اگر نيست، اينت نستاند ( 31)
سلوک به عنايت است
الهي، عاجز و سرگردانم، نه آنچه دام دارم و نه آنچه دارم دانم ( 33)
جهد طالبان و عنايت او
همه چيز را از توفيق حق دانستن
جز به فضلش به راه او نرسي
ورچه در طاعتش قوي نفسي ( 40)
پي نوشت ها :
1- مناقب الصوفيه، صص 52 و 53.
2- انسان کامل (بازنويسي الانسان الکامل) ص41.
3- گران مايه: نفيس، گرانبها
4- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص 219.
5- عقباي باقي: آخرت که باقي مي ماند.
6- سلک سلوک، ص61.
7- وصلت : وصال، پيوستن، در اينجا پيوستن به خدا منظور است.
8- گور: گورخر.
9- بازنويسي بهارستان جامي، ص 36 و 37.
10- مشاهده: ديدار ديدار حضرت حق.
11- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص232.
12- تکميل: به کمال رسيدن.
13- حسن دل، صص139 و 140.
14- اصحاب اليمين: اهل صلاح، نيکوکاران
15- اصحاب الشمال: اهل گناه، بدکاران.
16- مقربان: نزديکان، کساني که نزديک خدا شده، محبوب او باشند.
17- مخلّفان: رانده شدگان، راند شدگان از درگاه حق.
18- غبن: زيان، افسوس، دريغ.
19- بي عد: بي شمار.
20- حسن دل، صص 37 و 38.
21- جوشيدن، در تکاپو وتلاش بودن.
22- خروشيدن: فرياد کردن، ناله سر دادن.
23- طرفه معجون : آميخته اي شگفت آور.
24- اگر بخواهد مي تواند از فرشته برتر شود و اگر بخواهد مي تواند از حيوان پست تر شود؛ حسن دل، صص 29 و 30.
25- پند پدر (بازنويسي قابوس نامه)، صص 8 و 9.
26- ابوبکر شبلي از زاهدان قرن چهارم.
27- در حالي که پيوسته مي گفت: اي مراد من.
28- قال: گفتن به زبان، حال: شور و شوق دروني.
29- گفتار، بند است زود آن را بگذار.
30- قيل و قال: گفت و گو.
31- اين را از تو نمي پذيرند؛ خلاصه حديقه (برگزيده حديقه الحقيقه) صص107 و 108.
32- تافت: تابيد.
33- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، صص 140 و 141.
34- رغبت: خواهش. راغب: خواهنده، آرزومند.
35- پسينه: آنکه از همگان عقب تر است.
36- نيازارند: آزرده نشوند.
37- ... که در روز قيامت داد و رنجوران را از ستمگران بازستانند؛ مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج 1، صص 223و 224.
38- دولت: کامراني و شادکامي.
39- مجموعه رسائل خواجه عبدالله انصاري، ج1، ص106.
40- خلاصه حديقه (برگزيده حديقه الحقيقه)، ص24.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}